در یک کشور فرضی، قیمت دلار 10 تومان است. اما طبق قانون برخی به اسم‌های مختلف، مثلا واردات کالاهای اساسی، دلار 5 تومانی گیرشان می‌آید. آموت یک شرکت کاغذی در امارات ثبت می‌کند. از ایران قاچاقی جنس می‌فرستد امارات به قیمت تمام شده 100 تومان. بعد همین جنس را فاکتور می‌کند 300 تومان و با برند خارجی وارد می‌کند. بابت این 300 تومان، معادل 300 تومان دلار 5 تومانی می‌گیرد. جنس را هم داخل کشور با دلار 10 تومانی می‌فروشد. او هم از وراداتش سود کرده، هم از دلارهای ارزانی که گرفته. سالانه چندین میلیون دلار.

آموت می‌داند که رمز موفقیت او سوءاستفاده از یک تصمیم اقتصادی اشتباه است، یعنی چند نرخی بودن ارز. ولی خب، دنیا به کام آموت است و سال‌هاست که در کشور فرضی دلار چند نرخی است.
اما آموت نگران است. بالاخره چند میلیون دلار گردش مالی در سال، چیزی نیست که بشود از آن گذشت. باید محکم کاری کرد. پس …

یک رسانه راه می‌اندازد و در آن به شدت از تصمیمات اقتصادی ریز و درشت کشور فرضی انتقاد می‌کند. این رسانه به نظر می‌رسد به فکر مردم است و نگران جیب مردم. اما این رسانه اصلا سود آورد نیست. ادعا می‌کند با کمک‌های مردمی سرپاست. مدیرانش هم به صورت گل درشت در مراسم خیریه حضور دارند. تا اینکه …

در کشور فرضی، زمزمه‌هایی بلند می‌شود که مردم چه نشسته‌‌اید، با این قانون داریم سالانه چند میلیارد دلار به آتش می‌کشیم و می‌دهیم به آموت و دوستانش. از این بر و آن بر، این ایده دوباره مطرح می‌شود که بقیه کشورها به دلیل عقب ماندگی علمی نیست که ارز چند نرخی ندارند. ضرری در کار است. و حالا …

حالا ماموریت اصلی رسانه آموت شروع می‌شود. به اسم طرفداری از فقرا شروع می‌کند به مخالفت با تغییر قوانین. آن هم برای مخاطبینی که باور کرده‌اند این رسانه دوستشان است. اما این کافی نیست …

در کشور فرضی که متوسط درآمد افراد به ماهی 500 دلار هم نمی‌رسد، آموت با خودش حساب کرده اگر سالی یک میلیون دلار هم خرج کند که بعضی آدم‌های خاص را بخرد، جای دوری نمی‌رود. پس او یک عده آدم در جاهای بخصوص دارد برای این روزها.

نتیجه

هرجا منافع اقتصادی وجود دارد، جامعه ذینفعان شکل می‌گیرد. کسانی که از یک قانون (چه درست باشد چه نادرست) سود می‌برند. قوانین اشتباه به سود اقلیت ثروتمند و به ضرر اکثریت هستند. آن اقلیت ثروتمند با خرید رسانه‌ها و کارشناسان و خلاصه هرچه لازم است، سعی می‌کنند منافع خود را حفظ کنند. انتقاد کنند، مقاله بنویسند، اعتراض به راه بیندازند و … خلاصه به هر روشی. سالانه چند میلیون دلار علف خرس نیست که به این راحتی از آن بگذرند.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگو شرکت کنید؟
نظری بدهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *