در فصل زمستان هنگامی که زمین مستور از برف است به محض اینکه کبکها در محاصرۀ شکارچیان قرار گیرند فوراً سر را در زیر برف فرو می کنند تا شکارچیان را نبینند. به گمان آنکه چون آنها دشمن را نمیبینند پس دشمن هم آنها را نمیبیند و از تعرض و صید شدن مصون خواهد ماند.
“چون صیادان قصد او کنند سر را در زیر برف پنهان کنند و چنان پندارد که صیاد او را ندیده و نبیند.”
البته این تصور در مورد کبکها کاملا نادرست است. اما در مورد انسانها چطور؟
مشکلات و سه نقشه
در مقابل مشکلات مالی سه رویکرد را در پی میگیریم:
1) معتقدیم توانایی حل مشکل را داریم و اقدام میکنیم.
2) معتقدیم دانش، توانایی یا اراده کافی برای حل مشکل را نداریم و به سراغ استراتژی کبک میرویم.
3) معتقدیم بسیار توانمندیم و هر وقت اراده کنیم میتوانم مساله را رفع کنیم پس فعلا نیازی به اقدام جدی و برنامهریزی نیست و بازهم به سراغ استراتژی کبک میرویم.
اجازه دهید چند مثال بزنم.
سوپر مارکت، هایپر مارکت
سالهاست در یک محله سوپر مارکتی را اداره میکند که پاخور خوبی دارد. از درآمدش راضی است. ساختمان روبرویی تخریب میشود. یک مغازه بزرگ زیر ساختمان جدید ساخته میشود. از طرفی گسترش فروشگاههای تخفیفدار را در همه محلهها میبیند. اما امیدوار است مغازه روبرویی تبدیل به بانک شود! یعنی استراتژی کبک را انتخاب میکند.
کارمند
کارمند است و رشد درآمدش همیشه عقبتر از قیمتهاست. امسال 50% افزایش اجاره خانه را تجربه کرده است. برنامهاش برای سال بعد حساب کردن روی حسن نیت صاحبخانه و عدم افزایش اجاره خانه یا لطف مدیر عامل و زیاد شدن حقوق است. ترجیح میدهد سرش را زیر برف ببرد و با اصل مشکل روبرو نشود.
دکتری
مدرک دکتری خود را گرفته است و در یک دانشگاه غیر انتفاعی هیات علمی شده است. هر سال کلاسها خلوتتر میشوند و دانشجویان کمتری ثبت نام میکنند. نرخ رشد جمعیت نزولی را هم میبیند. اما امیدوار است دولت یا رئیس دانشگاه کاری بکنند تا شرایط بهتر شود. بازهم استراتژی کبک!
باران و ناتوانی
“ما به خودمان قول دادیم هرگز مثل پدارنمان برای باران دست به دعا بر نداریم و خودمان کاری بکنیم.”
این گفتگو در فیلم پسری که باد را درو کرد روایت شده است. اما وقتی باران نمیبارد، پدر خانواده برای حل مشکلات، رو به آسمان میکند و به روشهای پدرانش رو میآورد. چرا؟ چون دانش و بینش کافی برای حل مساله را ندارد.
چرا؟
هنری فورد، بنیانگذار کارخانه خودروسازی فورد دلیل را به خوبی توضیح داده است:
فکر کردن سختترین کاری است که وجود دارد.
فکر کردن دشوار است و مواجه شدن با واقعیاتی که از تفکر ناشی میشود هم کار هر کسی نیست. استراتژی کبک روش کم دردسرتری پیش روی ما میگذارد. یک طعمه!
اثر مالکیت
در یک آزمایش، شرکت کنندگان به دو گروه تقسیم شدند. به گروه اول بلیط یک مسابقه روزشی داده شد. به گروه دوم بلیطی داده نشد. بعد از هر دو گروه سوالی پرسیدند: از گروه اول سوال شد که بلیط خود را چند میفروشند؟
از گروه دوم سوال شد که چقدر حاضرند بابت آن بلیط بپردازند؟
رقم مورد نظر فروشندگان تقریبا دوبرابر خریداران بود. به این ویژگی، اثر مالکیت میگوییم. یعنی گرایش ذاتی ما به ارزشمندتر پنداشتن آنچه داریم. این داشته میتواند اعتبار ما در بازار، مدرک ما، شانس و … باشد. اثر مالکیت باعث میشود خطر رقیب جدید را اندک ارزیابی کنیم. یا تصور کنیم با یک مدرک تحصیلی خاص و ارزشمند، بیکاری نمیمانیم.
سرنخ هایی برای استراتژی کبک
- استراتژی کبک را افراد، سازمانها و دولتها بارها و بارها اجرا میکنند.
- وقتی تمدنها رو به چشم پوشی از خطرات و چالشهای مسیر میآورند، بحران انقراض تمدنی شکل میگیرد.
- گاهی دلیل چشم بستن ما به مشکلات، عدم ایمان به توانایی خود در حل آنهاست.
- و گاه داشتهها و توانمان را به خاطر اثر مالکیت، بیشتر از واقعیت ارزشگذاری میکنیم.
- یک راه حل خوب در این نوع شرایط، استفاده از نظر یک فرد بیرونی است که بدون فیلترهای ذهنی، به شرایط نگاه کند و نزدیک شدن شکارچیها را هشدار دهد.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگو شرکت کنید؟نظری بدهید!