آدام اسمیت عادت داشت در خواب راه برود. اما این مساله باعث نشد در سال 1759 کتابی به اسم “نظریه عواطف اخلاقی” ننویسد و ایده جنجالی دست نامرئی را مطرح نکند.
دست نامرئی
دست نامرئی خیلی ساده، اشاره به مفهوم عرضه و تقاضا دارد.
- اگر عرضه کالایی زیاد شود، قیمت آن کم میشود.
- اگر عرضه کالایی کم شود، قیمت آن زیاد میشود.
- اگر تقاضا برای کالایی کم شود، قیمت آن کم میشود.
- اگر تقاضا برای کالایی زیاد شود، قیمت آن زیاد میشود.
و این تغییر قیمت قابلیت خود تنظیمی دارد. یعنی باعث میشود مجددا تعادل به قیمت بازگردد.
دست مرئی
مفهوم دست نامرئی اگرچه بسیار ساده است و به طرز بسیار موثری توضیح میدهد که چرا در اکثر اکثر اکثر مواقع نباید در فرآیند طبیعی بازار دستکاری کرد، فهم آن برای دولتها چندان آسان نیست. آنها ترجیح میدهند به قیمتها دستور دهند. بیایید ببینم چه رخ خواهد داد.
قیمت نان زیاد است
وقت رای دادن است و کاندیدای مردمی وعده میدهد که اگر رای بیاورد، قیمت نان که به تازگی افزایش یافته است را با یک دستور سریع و قاطع به سر جای اولش برگرداند و یک درس حسابی به همه قوانین اقتصادی که بسیار شمالزده هستند و تنها هدفشان تخریب وجه خادمان مردم است بدهد. مردم هم که دل خوشی از افزایش مداوم قیمتها ندارند، رای میدهند و سیاستمدار مردمی از صندوق بیرون میجهد. الوعده وفا! نانواییها موظف میشوند قیمت نان را از 3 به 2 با یک دنده معکوس آنی برگردانند. البته که نانواییها تسمه تایم پاره خواهند کرد!
نانوایی متعرض
بله! با این قیمت کار کردن برای نانواییها نمیصرفد. آنها به روشهای خلاقانهای روی میآورند. مثلا:
- به بهانههای مختلف تعطیل میکنند.
- خاک و چوب با آرد مخلوط میکنند.
- وزن نان را کم میکنند.
- و البته اعتراضات شدید
دولت، دولت، دولت
باز صدای مردم در میآید. نانواییها هم دست از کار میکشند و نماینده آنها با نماینده سیاستمدار در معرض نامحبوب شدن ملاقات میکند.
نتیجه؟ قرار بر این میشود که قیمت گندمی که به نانواییها داده میشود کاهش یابد.
نتیجه؟ حالا کشاورزان شروع به اعتراض میکنند.
نتیجه؟ قرار بر این میشود که قیمت سم و کودی که به کشاورزان داده میشود کاهش یابد.
معجزه یارانه
بالاخره دیر یا زود سیاستمدار ما متوجه میشود با امضای خود، نمیتواند مقابل دست نامرئی بایستد. اما او آماده پذیرش شکست نیست. پس راه دیگری انتخاب میکند. داستان را به اول برمیگرداند، اما در مقابل اعتراض نانوا از روش دیگری استفاده میکند: یارانه یا سوبسید. او به نانواها وعده میدهد که آرد ارزان به دستشان برساند. اما برای اینکه کشاورزان شاکی نشوند، گندم را به قیمت بالا از آنها میخرد و به قیمت پایین به نانواها میدهد. اختلاف این قیمت خرید و فروش را هم از خزانه تامین میکند.
عوارض جانبی
اما پس از مدتی یک مشکل دیگر آشکار میشود: خزانهای که به سرعت بر اثر پرداخت یارانه نان خالی میشود. مردم هم به این دلیل که نان نسبت به سایر خوراکیهای جایگزین مثل برنج و سیبزمینی بسیار ارزانتر است، خیلی بیشتر از قبل نان مصرف میکنند. بماند که برنجکار و سیبزمینی کار حالا در معرض ورشکستگی هستند، مساله اصلی دولت میشود تامین یارانه. چطور؟ با افزایش مالیاتها!
آخر داستان
میتوان حدس زد که افزایش مالیات هم کمکی نمیکند چون خود مالیات باعث افزایش هزینههای زندگی همه افراد جامعه میشود. و بشنوید از سرنوشت نانها: گاودارها متوجه میشوند که نان نسبت به غذای دام بسیار ارزانتر است، پس آنها هم به جای علوفه، نان به خورد گاوها خود میدهند. و به زودی نیاز میشود که همه کشور را تبدیل به مزرعه گندم کرد. و این تازه شروع جنگ با دست نامرئی است.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگو شرکت کنید؟نظری بدهید!